عصر یک روز خسته کننده، توی این هوای آلوده و ترافیک فشردهی تهران، منتظر یک سواری که تن خستهات رو بندازی توش و تا رسیدن به مقصد چرتی بزنی... این وسط خیلی سخته اگر ماشین گیرت نیاد!
دم ایستگاه متروی نواب، تراکم خودروهائی که هر کدوم به یک مقصد میرن، و تراکم مسافرانی که نمیتونن ماشین درست رو پیدا کنن! جالبه! هم ماشین هست و هم مسافر، یه جای کار عیب و ایرادی داره!
همه مسافرها به خیال این که ماشین سخت گیرشون میاد میان وسطتر و ماشینها هم برای این که مبادا مسافری رو از دست بدن همون وسط ترمز میزنن و اینجوری بیش از نیمی از عرض مسیر جاده همیشه در حالت توقف به سر میبره...
حتما خیلی بیشتر از من شاهد صحنههای اینچنینی بودین که عجله و سردرگمی مردم موجب ایجاد ترافیک و بر هم زدن نظم عمومی شده. و مهمترین دلیلش بیتوجهی به حقوق کسانی است که پشت این ترافیک موندن!
یاد چند وقت پیش افتادم. نیمهی شعبان همین سالی که گذشت با ماشین یکی از دوستان زده بودیم بیرون. دم هر ایستگاه صلواتی که میرسید میایستاد و شربت میگرفت. گفتم: تو که مردی از بس شربت خوردی! واسه چی ترافیک میکنی؟! بریم یه کمی جلوتر، بزنیم کنار و بیایم یه جا یکی دو لیوان شربت بخوریم و بریم!
گفت: نه بابا! مزّش به همینه که ترافیک بشه واسه خوردن شربت!
بماند! گذشت و گذشتیم... در راه بازگشت به منزل بودیم و رفیق شفیق ما از بس شربت خورده بود حالا تحت فشار قرار گرفته بود! عجله داشت که برسیم منزل تا بپره سمت مستراح! مثل گرگ تیرخورده به خودش میپیچید و دائم با گاز و ترمز ماشین بازی میکرد. اما ترافیک سنگین بود و هرچند قدم یک ترافیک جلوی یک ایستگاه صلواتی دیگه...
از زور فشار قرمز شده بود و میگفت: اینا چرا نمیرن کنار...
گفتم: از کجا معلوم! اون موقعی که تو راه بقیه رو میبستی هم شاید بیماری پشت ترافیک بود، کسی عجله داشت یا حتی شاید بحث مرگ و زندگی برای یکی مطرح بود!
یادش به خیر! توی یک کشور افریقائی بودم که بر حسب اتفاق سوار بر خودرو به همراه دوست افریقائیم در ترافیک داخل شهر گرفتار شدم. یکی از خیابونهای منتهی به میدان مسدود شده بود و ترافیک سنگینی داشت. طوری که در هر دقیقه شاید فقط دو یا سه ماشین میتونستند میدون رو دور زده و وارد خیابون بشن!
اگر چنین اتفاقی در ایران میافتاد، هر کس از هر جای میدون که زورش میرسید میرفت سمت خیابون نیمه مسدود و بالطبع ترافیک سنگینی میشد. اما در این کشور افریقائی! ماشینهائی که میخواستن وارد اون خیابون بشن، در یک ردیف پشت سر هم، خارج از میدون و در خیابونی که در اون قرار داشتند منتظر می موندند تا یکی یکی وارد میدون و سپس وارد خیابون بشن و بالطبع کسی راه سایر اطراف میدون رو سد نمیکرد! عجیب این که هیچ کس به خودش اجازه نمیداد از دیگران سبقت بگیره و مثلا زرنگی کنه! و عجیبتر این که پلیسی هم در کار نبود!
باور کنید از اروپا حرف نمیزنم! یک کشور درب و داغون افریقائی رو دارم میگم! فرهنگ رعایت حقالناس شاید هیچ ربطی به میزان تکنولوژیک بودن و یا ثروتمند بودن مردم نداره!
متاسفانه هیچ ربطی به دینداری هم ندارد! اخلاقمان را میگویم! این که حقوق دیگران را محترم بشماریم. این که حق کسی را به خاطر خودمان ضایع نکنیم. چه به خاطر مسافرزدنمان و چه به خاطر شادی شب عیدمان، و چه حتی به خاطر دستهرویهای محرممان!
واقعا چرا ما که مثلا مسلمونیم و نماز میخونیم، و دینمون بیش از هر دستور دیگری ما رو به رعایت حقالناس امر کرده، حقوق دیگران اینقدر برامون بیارزشه؟!
ای کاش به جای ظاهر دین، کمی هم برای حقالناس ارزش قائل بودیم!
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]